حدود یک قرن پس از اختراع ماشین بخار (۱۷۸۵)، در سال ۱۸۶۰، اثر فخنر منتشر شد که محتوای آن را به عنوان اساس روان شناسی علمی دانسته اند.
این اثر، زمانی ارائه شده است که موضوع روان شناسی، مطالعه وقایع خودآگاه با روش درون نگری بوده است.
فخنر یکی از اولین کسانی است که همراه با «وبر» و وونت بین تأثیرات ذهنی و تغییرات محرک فیزیکی رابطه برقرار می سازد؛ بدین معنی که به جای مدل ذهنی S=f (Ś) (احساس)، مدل عينى (Ś = f(S را که شبیه مدل رفتارگرایی امروزR = f(S) است ارائه می دهد. ( تیبرگین، ۱۹۸۴، ص ۱۵ - ۲۰).
هدف اساسی فخنر، تنها ایجاد رابطه کمی ثابت میان تغییرات محرک فیزیکی و تغییرات رفتار قابل مشاهده نبود؛ بلکه به دنبال معنی و مفهوم بخشیدن به رابطه پدیده های فیزیکی و ذهنی بوده است. که از پیشرفتهای قابل ملاحظه فیزیولوژی عصبی بهره گرفته است.
اهمیت اثر فخنر را میتوان از دو جنبه مورد توجه قرار داد:
1- از جنبه نظری که رابطه ی ریاضی میان تغییرات محرک فیزیکی و تغییرات احساس ناشی از آن را مطرح میسازد و موجب میشود تا تحقیقات تجربی و نظری بی شماری انجام پذیرد.
2- از جنبه روش شناختی که بدون شک، با راه حل پیشنهادی فخنر، روشهای کمی سنجش در روان شناختی متداول گردیده است؛ بدین معنی که آدمی به تجربه دریافته است که به درک محرکهای بسیار ضعیف، مثلاً برخورد بال حشرات کوچک به یکدیگر، قادر نیست. همچنین اگر شدت دو محرک به یکدیگر بسیار نزدیک باشد، توانایی تشخیص تفاوت میان آن دو را ندارد. بالعکس، محرکهای بسیار شدید، پاسخهای ادراکی سریع و شدیدی را در انسان موجب می گردند.
امروزه به پدیده پیچیده تری به نام ادراک حسی توجه می کنند که در آن تصمیم گیری آزمودنی در ارائه پاسخ ادراکی، نظریه های جدیدی مانند «نظریۀ تشخیص پذیری علامت» و «نظریه سطح سازش» را مطرح می سازد.
بنابراین باید دید چگونه در طول یک قرن از پسیکوفیزیک حسی به پسیکوفیزیک ادراکی و سپس به پسیکوفیزیک شناختی رسیده ایم؟
*توجه*
برای دریافت فصل های دیگر روی لینک زیر کلیک کنید.